به جايى ميرسم كه اى كاش نميرسيدم ، سالهاست كة غربت را خانه دل كردمو ازديوار آن را زندانى ساختم كه در آن راه براى كسى نيست ، بى صدا فرياد ميكنم ، بى هوا گريه خواهم كرد ، ناليدن را از تو سنگدل آموختم ، اى همه دنياى تاريكم ، با نواى موسيقى تو بيگانه نيستم ، تك به تك آواى اين موسيقى را خود ساختم ، غلط كردم ، آن روز كه تنهايم گذاشت صبحى زود بود ، خوب يادم هست ، خانه بى صدا و تاريك ، نه نورى نه صدايى ، كاش از ميان اين همه تو كنارم نبودى ، خانه هنوز تاريك است و صدايى از آن به گوشم نميرسد ، ميخواستم در خانه . . .
:: موضوعات مرتبط:
غربت (قسمت دوم) ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
داستاه هاى كوتاه ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...